تربيت از راه سؤال و جواب
تربيت از راه سؤال و جواب
تربيت از راه سؤال و جواب
سؤال و جواب از ديگر روش هايي است که معصومان (عليهم السلام) در آموزش احکام و معارف ديني از آن بهره مي بردند. اين روش، خود اقسامي دارد که به بيان آنها مي پردازيم.
2. روش طرح سؤال: در اين روش، ابتدا از سوي معصوم (عليه السلام) پرسشي مطرح مي شود و پاسخ آن گاهي از سوي شاگرد است و گاه از سوي معصوم؛ يعني معصوم (عليه السلام) پرسش را مطرح مي کند و شاگرد، اگر پاسخ را مي داند، پاسخ مي دهد و اگر پاسخ را نمي داند از امام مي خواهد که خود پاسخ آن را بدهد. در صورت اول نيز پاسخ شاگرد يا صحيح است که در اين صورت معصوم (عليه السلام) آن را تأييد مي کند و يا ناقص است، که آن تکميل مي نمايد، و يا نادرست است که در اين صورت نيز معصوم (عليه السلام) آن را اصلاح کرده و پاسخ درست را ارائه مي کند.
گفتني است که در اين قسم گاهي امام سؤالات پي در پي مطرح مي کند تا شاگرد خود به پاسخ درست برسد، ولي اين مورد نادر است.
3. روش بحث و گفتگو يا سؤال و جواب دو طرفه: در اين روش، پرسش گاه از سوي معصوم (عليه السلام) است و گاه از سوي شاگرد، ولي پرسش ها به صورت پيوسته و در راستاي پاسخ ها طرح مي شود. اگر امام پرسش را طرح کند، تا جايي پرسش ها را ادامه مي دهد که طرف مقابل را به مطلب صحيح و حقي برساند، و يا او را به تناقض گويي بکشاند؛ اما اگر غير معصوم سؤال را طرح کند، گرچه او نيز قصدش اين است که امام را به حق و يا تناقض گويي بکشاند، ولي معصوم (عليه السلام) پاسخ را به گونه اي ارائه مي کند که پرسش کننده به حق برسد و تسليم شود؛ البته اين روش سؤال و پاسخ دو طرفه را در اصطلاح «مناظره» مي گويند که بحث آن گذشت.
ألا أنبئکم بشيء اذا فعلوا يبعد السلطان و الشيطان منکم؟ فقال أبو حمزه: بلي؛ أخبرنا به حتي نفعله؛ فقال (عليه السلام): عليکم بالصدقه فبکروا بها فانها تسود وجه ابليس و تکسر شره السلطان الظالم عنکم في يومکم هذا... (حراني، 1369، ص 308)؛ آيا شما را به کاري آگاه نسازم که هرگاه انجام دهيد، سلطان و شيطان از شما دور شوند؟ ابوحمزه گفت: چرا، بفرماييد تا بدان عمل کنيم. امام فرمود: صدقه بدهيد و روز خود را با صدقه آغاز کنيد که صدقه روي شيطان را سياه مي کند و شر سلطان ظالم را در آن روز از شما دور مي سازد... .
در مواردي نيز حتي عبارت هاي مبهم و يا غير مأنوسي را به کار مي بردند تا در ذهن شنونده پرسشي ايجاد کنند و او با طرح آن پرسش، عملاً درگير بحث شود.
حذيفه بن منصور مي گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اتقوا الحالقه، فانها تميت الرجال. قلت: و مال الحالقه؟ قال: قطيعه الرحم (نوري، 1408، ج 15، ص 210)؛ از «حالقه» بپرهيزيد؛ زيرا انسان را مي ميراند. پرسيدم: حالقه چيست؟ فرمود: قطع رحم (بريدن رابطه خويشاوندي).
امام در اين روايت، به آساني مي توانست بفرمايد: از قطع رابطه خويشاوندي بپرهيزيد، ولي چنين نکرد، بلکه ابتدا اين مطلب را با يک کلام غير مأنوس و يا مبهم، بيان کرد، تا در ذهن شنونده پرسشي ايجاد کند و توجه او را جلب کند؛ سپس با طرح پرسش، مطلب را روشن کرد. اين شيوه، افزون بر اينکه آگاهي هاي بيشتري را نيز به شاگرد مي دهد، در بالا بردن کيفيت يادگيري و ايجاد يادگيري پايدار، تأثير بيشتري دارد.
امام رضا (عليه السلام) نيز روزي فرمود:
خدا رحمت کند کسي را که امر ما را زنده نگاه دارد. اباصلت پرسيد: چگونه امر شما را زنده نگاه دارد؟ امام فرمود: علوم ما را بياموزيد و به ديگران ياد بدهد؛ زيرا مردم، اگر زيبايي ها و نيکي هاي کلام ما را بشنوند، از ما پيروي مي کنند... (مجلسي، 1403، ج 2، ص 30).
در مواردي نيز معصومان (عليهم السلام) تمام مطلب و کنه آن را بيان نمي کنند، بلکه آن را به صورت سربسته و يا در سطح پايين تري بيان مي نمايند تا شاگردي که مطلب برايش مبهم و يا خواهان فهم بيشتري است، با مطرح کردن پرسش خويش، از امام توضيح بيشتري را درخواست کند. عنوان بصري براي کسب علم نزد امام صادق (عليه السلام) آمد، امام به او فرمود:
فان اردت العلم فاطلب اولاً في نفسک حقيقه العبوديه و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله يفهمک. قلت: يا أباعبدالله، ما حقيقه العبوديه؟ قال: ثلاثه أشياء: أن لا يري العبد فيما خوله الله ملکاً لان العبيد لا يکون لهم ملک... (همان، ج 1، ص 225)؛ پس هرگاه در پي دانش شدي، اول حقيقت بندگي را در خود ايجاد کن و علم را با عمل به آن، بخواه و از خدا طلب فهم کن که او به تو خواهد داد. عنوان بصري مي گويد: پرسيدم: حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود: حقيقت عبوديت در سه چيز است: اول اينکه بنده هر آنچه را خدا به او داده، ملک خود نداند؛ زيرا بندگان مالک نمي شوند... .
در اين روايت اگر پرسش عنوان بصري از حقيقت بندگي نبود، امام آن بحث را مطرح نمي کرد، ولي با پرسش او امام مطالب بسيار سودمندي را بيان فرمود که تاکنون راهگشا و کليد معرفه الله براي کساني است که مي خواهند در راه عرفان و سير و سلوک، قدم بگذارند.
ابوهارون مکفوف نيز مي گويد:
شخصي از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: در [نافله] نماز ظهر چند آيه از قرآن بايد خواند؟ امام فرمود: هشتاد آيه. سؤال کننده پس از شنيدن اين پاسخ از مجلس خارج شد. امام فرمود: ابوهارون! آيا پير مردي عجيب تر از اين ديده اي؟! از من سؤال کرد و جواب دادم، ولي از تفسير و توضيح آن نپرسيد. اين کسي است که مردم عراق گمان مي کنند او عاقل آنان است. ابوهارون! سوره حمد هفت آيه دارد و توحيد سه آيه، (1) مجموعاً ده آيه، و نافله ظهر هشت رکعت است؛ و در مجموع مي شود هشتاد آيه (کليني، 1365، ج 3، ص 314).
چنان که از اين سيره بر مي آيد، اينکه امام (عليه السلام)، ابتدا پاسخ را به صورت سربسته فرمود، از اين روي است که پرسش کننده توضيح، تفسير و يا دليل آن را خواستار شود و سپس جواب کامل را بشنود و اين به دليل فوائدي است که بر طرح سؤال مترتب است.
افزون بر سيره معصومان (عليهم السلام)، از سخنان آنان نيز اهميت و جايگاه روش پرسش و پاسخ، استفاده مي شود. امام باقر (عليه السلام) فرمود:
هرگاه من براي شما چيزي را بيان کردم، دليل قرآني آن را از من بخواهيد (همان، ج 1، ص 60).
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود:
ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه المسأله (همان، ص 40)؛ به راستي بر اين علم قفلي است که کليد آن پرسش است.
همچنين محمد بن مسلم روايت مي کند که
حمران از امام صادق (عليه السلام) سؤالي پرسيد: امام فرمود: «إنما يهلک الناس لانهم لا يسئلون (همان جا)؛ مردم هلاک شدند، چون نمي پرسيدند».
افزون بر اين، معصومان (عليهم السلام) در سيره آموزشي خود، ديگران را به پرسيدن تشويق مي نمودند و يا پرسش هاي خوب را تحسين و تشويق مي کردند.
محمد بن مسلم مي گويد:
از امام باقر (عليه السلام) درباره کندي حرکت خورشيد در ظهر، پرسيدم. امام فرمود: محمد! چقدر جثه ات کوچک و پرسش ات پيچيده و مشکل است! تو اهليت و لياقت شنيدن پاسخ اين پرسش را داري... (نوري، 1408، ج 3، ص 126).
اين ستايش امام (عليه السلام)، گرچه ستايش و تشويق به پرسش خوب است، ولي به صورت ضمني، اصل پرسش را نيز تشويق مي کند. البته پرسش هرچه بهتر و پر محتواتر باشد بهتر است.
همچنين، داود رقي مي گويد:
نزد امام صادق (عليه السلام) بودم که حبابه والبيه - که زن نيکوکاري بود - وارد شد و از حلال و حرام پرسش هايي کرد. ما از پرسش هاي جالب او تعجب کرديم. امام (عليه السلام) به ما فرمود: آيا پرسشي بهتر از پرسش هاي حبابه والبيه مي شناسيد؟... (مجلسي، 1403، ج 47، ص 121).
بنابراين، مي توان گفت: روش سؤال و جواب در سيره معصومان (عليهم السلام)، از نظر آموزشي جايگاه والايي دارد؛ از اين رو، آنان در جريان آموزش، همواره سعي مي کردند يا شاگردان بپرسند و يا خود پرسشي مطرح کنند.
1. طرح پرسش از سوي استاد و يا ايجاد پرسش در ذهن شاگرد، او را به ندانستن مسئله، متوجه خواهد ساخت، و در نتيجه، انگيزه او براي يادگيري افزايش خواهد يافت. وقتي انگيزه زياد باشد، توجه به استاد نيز، به هنگام آموزش، افزايش مي يابد و دانش آموز سعي مي کند همه حواس خود را براي يادگيري آموزه ها، متمرکز سازد.
2. با طرح پرسش، شاگرد، نيز در فرآيند آموزش شرکت مي کند و نوعي آموزش و يادگيري فعال، تحقق مي يابد؛ به سخن ديگر، روش سؤال و جواب در راستاي تحقق اصل فعاليت و هماهنگ با آن است.
3. استاد با طرح پرسش، به نياز شاگردان پي برده و مي داند که مشکل و نياز او در چه بخشي است و هر آنچه را که او نمي داند و يا آگاهي هايش درباره آن کم است، بيان مي کند.
4. افزون بر اينها، پرسش اگر پيوسته باشد، خواه پرسشي که استاد مطرح مي کند و يا شاگرد، زواياي بيشتري از موضوع و مسئله آموزشي شکافته مي شود و آموزشي عميق تر و گسترده تر، تحقق خواهد يافت.
5. همچنين، پرسش، اغلب موجب تقويت قوه تفکر شاگرد مي شود؛ چرا که براي پاسخ به پرسش، قوه تفکر خود را به کار مي گيرد. برخي پرسش ها نيز موجب تقويت ذهن و دقت دانش آموز مي شود. گاه معصومان (عليهم السلام) به قصد تقويت ذهني اصحاب و يا براي شناخت توان فکري و ذهني آنان، پرسشي مطرح مي کردند. ابن عمر مي گويد: روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
از ميان درختان، درختي است که برگ هاي آن نمي ريزد و مَثَلِ آن مَثَلِ مسلمان است. آيا مي دانيد آن درخت چيست؟ مردم براي پيدا کردن اين درخت ذهن خود را متوجه باغستان کردند، من به نظرم رسيد که آن درخت نخل است، ولي [چون بچه بودم] خجالت کشديم که بگويم. اصحاب به پيامبر گفتند: شما بفرماييد، پيامبر فرمود: نخل (شهيد ثاني، 1376، ص 198).
بنابراين، از بحث هاي گذشته مي توان نتيجه گرفت که روش سؤال و جواب در سيره معصومان (عليهم السلام)، از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است و شايد بتوان گفت که معصومان (عليهم السلام)، در آموزش هاي خود، به ويژه آموزش هاي رسمي و علمي - از اين روش بيشتر استفاده مي کردند؛ زيرا در آموزش هاي رسمي بيشتر کساني شرکت مي کنند که داراي سابقه تحصيل و دانش هستند و قدرت تفکر در موضوع هاي علمي و طرح پرسش و يا پاسخ به پرسش ها را دارند، برخلاف روش هاي آموزش عمومي که افراد شرکت کننده در آن، عموم مردم و حتي افراد بي سواد هستند و براي آنان بايد مطالبي را در سطح فهم آنان و به کمک روش هاي متناسب با آنان، آموزش داد؛ اما معصومان (عليهم السلام) حتي در اين روش ها و در برابر عموم نيز گاه مطالب را به گونه اي با پرسش همراه مي کردند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روزي خطبه مي خواند که فرمود:
آيا شما را به بدترينتان خبر ندهم؟ گفتند: بفرماييد. فرمود: کسي که هديه را رد کند، و بنده خود را بزند، و تنها غذا بخورد. مردم گمان کردند که بدتر از اين کسي نيست؛ سپس فرمود: آيا شما را به بدتر از اينها خبر ندهم؟ گفتند: چرا. فرمود: کسي که اميد نيکي از او نباشد و از شرش در امان نباشي. مردم گمان کردند بدتر از اينها هم کسي نيست؛ باز فرمود: آيا شما را به بدتر از آن خبر ندهم؟ گفتند: چرا. فرمود: بدزباني که هرگاه نامي از مؤمنان نزد او برده شود، آنان را لعن کند و هرگاه نام او نزد مؤمنان برده شود، آنان او را لعن کنند (کليني، 1365، ج 2، ص 290).
1. پرسش خوب: هرگاه کسي بخواهد پرسشي را، به ويژه پرسشي علمي، طرح کند، ابتدا بايد در پرسش تأمل و دقت کند تا براي خود او گويا و روشن شود. آيا آنچه را که مي خواهد بپرسد، خود، پاسخ آن را نمي داند و يا پاسخش روشن و واضح نيست. اگر مفهوم پرسش برايش روشن بود و پاسخ آن را نمي دانست، و موقعيت نيز براي پرسش، مناسب و پاسخ دهنده نيز شايسته بود، آنگاه پرسش را مطرح کند. اگر در پرسش و جواب آن، تفکر و انديشه نکند، ممکن است پرسش بي مورد، سطحي، مبهم و مانند آن باشد و نتيجه اي جز تلف کردن وقت خود و پاسخ دهنده و چه بسا ديگران، نداشته باشد. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
اي مردم! هرگاه کسي مي پرسد بينديشد و هرگاه از او پرسيده شد [در جواب] درنگ کند. به خدا سوگند! که به دليل سستي بسياري از کساني که از آنان پرسش مي شود [در جوابِ متقن] و سکوت بسياري از پرسش کنندگان، در پرسش، بلا و حقايق امور بر شما نازل شده است (محمدي ري شهري، 1376، ص 267).
پرسش وقتي خوب است که از تدبر و تفکر برخيزد. وقتي پرسش خوب بود، احتمال اينکه پاسخ نيز خوب باشد، بيشتر است. اساساً پرسش خوب، پاسخ خود را تضمين مي کند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
حسن السؤال نصف العلم (همان، ص 269)؛ پرسش خوب، نيمي از علم است.
2. خوب پرسيدن: افزون بر اينکه پرسش بايد خوب و علمي باشد، روش پرسيدن نيز بايد نيکو باشد. پرسش خوب اگر همراه بيان نامطلوب و طولاني باشد، ممکن است استاد را به بي راهه بکشاند و پاسخ مناسب داده نشود. انسان از کسي مي پرسد که عالم باشد و توانايي پاسخ به پرسش را داشته باشد. اگر چنين است، با پرسشي کوتاه و مفيد و بدون عبارت پردازي هاي بي مورد نيز مي توان مقصود خود را به استاد منتقل کرد و پاسخ او را گرفت. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
من أحسن السؤال علم (همان جا)؛ هر کس نيک بپرسد، خواهد دانست.
و نيز فرمود:
من علم أحسن السؤال (همان جا)؛ کسي که مي داند، نيکو مي پرسد.
3. پرسيدن براي فهميدن: از ديگر آداب پرسش اين است که هدف از آن کسب آگاهي باشد، نه براي اظهار فضل، مچ گيري و مانند آن.
امام رضا (عليه السلام) از پدران خود نقل فرمود که
علي (عليه السلام) در مسجد کوفه بود؛ مردي از اهالي شام گفت: اي اميرمؤمنان، مي خواهم درباره چيزهايي از شما بپرسم؟ امام فرمود: «سل تفقهاً و لا تسأل تعنتاً (عروسي حويزي، 1370، ج 1، ص 47)؛ براي فهميدن بپرس، نه براي عيب جويي».
4. کم پرسيدن: هر چيزي اگر از حد اعتدال خارج شود، هر چند خوب باشد، بد خواهد شد و به جاي فائده، زيان خواهد داشت. پرسش نيز چنين است. پرسشي که کليد فهم و علم است و از نظر اميرمؤمنان (عليه السلام)، يکي از شرايط تحصيل علم دانسته شده (محمدي ري شهري، 1376، ص 262)، اگر زياد شود، زيان خواهد رساند؛ زيرا به معلم و استاد اجازه نخواهد داد تا آنچه را که مورد نظر آنان است، بيان کنند و دائم آنان را به بي راهه مي کشاند و حتي براي استاد و شاگردان خسته کننده خواهد بود؛ از اين رو، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
کثره السؤال تورث الملال (همان، ص 279)؛ پرسشِ زياد، ملال آور است.
بنابراين، پرسش نبايد از حد اعتدال خارج شود؛ هم بايد طرح شود و هم استاد بتواند مطالب لازم را بيان کند؛ از اين روي است که يکي از عيب هاي روش پرسش و پاسخ در روش تدريس را وقت گير بودن و پيش نرفتن بحث مي دانند؛ زيرا در اين روش، استاد بايد همواره بپرسد و اين وقت زيادي مي طلبد؛ بنابراين، اگر استاد بتواند در شروع درس چند پرسش طرح کند و پس از پاسخِ اجمال شاگردان، خود به پاسخ آنها بپردازد، بسيار مفيد خواهد بود؛ زيرا اين کار نه وقت زيادي مي گيرد و نه ملال آور است؛ از سوي ديگر، اين تعداد پرسش از سوي شاگردان نيز مي تواند مطرح شود و فوائد لازم را در بر داشته باشد.
5. مسخره نکردن پرسشگر: برخي ممکن است پرسش هايي مطرح کنند که به نظر بعضي ديگر، صحيح نبوده، بي مورد و يا حتي پرسشي ساده و بي اهميت باشد. در چنين مواردي، استاد نه تنها خود نبايد پرسشگر را مسخره کند، بلکه بايد مانع از آن شود که ديگران او را مسخره کنند؛ زيرا اين امر موجب مي شود افراد به اين گمان که شايد پرسش آنان بي مورد و يا بي فائده باشد، پرسش هاي خود را مطرح نکنند، و در نتيجه از فوائد آن محروم شده، رفته رفته روحيه نپرسيدن در آنان تقويت و بر آنان حاکم گردد. جابر مي گويد:
عربي باديه نشين نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و پرسيد: در بهشت لباس هايمان را با دست خويش مي بافيم يا از جنس ميوه هاي بهشتي است؟ اصحاب به اين پرسش او خنديدند. اعرابي گفت: بر چه مي خنديد؟ بر جاهلي که از عالم مي پرسد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اعرابي! تو راست مي گويي، ولي لباس هاي ما در بهشت از جنس درختان بهشتي است (صالحي، 1414، ج 7، ص 8).
6. رعايت حق تقدم: رعايت مساوات بين شاگردان در همه موارد، از جمله در پاسخ به پرسش آنان، لازم است. رعايت مساوات در پاسخ به پرسش آنان به اين است که اول به کسي که زودتر پرسيده، پاسخ دهند.
مردي انصاري نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و از او پرسشي کرد. در اين هنگام، فردي از قبيله ثقيف نيز وارد شد و مطلبي پرسيد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي برادر ثقفي، پرسش انصاري پيش از تو بوده، بنشين تا به پرسش او پاسخ گويم، سپس به تو پاسخ خواهم گفت (مجلسي، 1403، ج 2، ص 63).
البته در نقل ديگري از اين روايت، اضافه شده است که مرد ثقفي گفت: من عازم سفر هستم و عجله دارم. انصاري نيز اجازه داد، تا پيامبر اول به پرسش او پاسخ گويد. پيامبر نيز به پرسش او پاسخ گفت (همان جا).
7. تأمل در پاسخ دادن: از ديگر آداب پاسخ دادن، عجله نکردن است. ابتدا بايد صبر کرد تا پرسش تمام شود؛ سپس زماني در آن انديشيد و جوانب آن را در نظر گرفت، آنگاه به آن پاسخ گفت. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:
من أسرع في الجواب لم يدرک الجواب (محمدي ري شهري، 1376، ص 330)؛ کسي که در پاسخ دادن عجله کند، پاسخ درستي نخواهد داد.
نيز آن حضرت مي فرمايد:
قلما يصيب الرأي العجول (همان جا)؛ کسي که عجله کند، احتمال به حقيقت رسيدن او بسيار کم است.
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود:
من اخلاق الجاهل الاجابه قبل أن يسمع (همان جا)؛ از اخلاق جاهل اين است که پيش از شنيدن کامل پرسش، جواب مي دهد.
8. گفتن «نمي دانم»: از ديگر آداب پاسخ دادن اين است که اگر پاسخ پرسشي را نمي دانيم، بگوييم: «نمي دانم»، و سعي نکنيم هر طور شده، پاسخي بدهيم. انسان هر چه عالم تر شود، بيشتر به مجهولات خود پي مي برد؛ زيرا مجهولات انسان در برابر معلومات او، قابل قياس نيست. قرآن کريم مي فرمايد:
و مآ أوتيتم من العلم إلا قليلاً (اسراء، 85)؛ از علم چيزي به شما نداديم، مگر مقداري کم.
گفتن «نمي دانم»، دليل بر عالم بودن شخص است، نه نادان بودن او. نادان و جاهل کسي است که نمي داند و گمان مي کند که مي داند و مي خواهد به هر پرسشي پاسخ گويد. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
قول «لا أعلم» نصف العلم (محمدي ري شهري، 1376، ص 331)؛ گفتن «نمي دانم» نيمي از علم است.
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) - که از کودکي به همراه پيامبر بود و آموزش ديده و دست پرورده آن حضرت است - مي فرمايد:
هر روز و هر شب نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رفتم و او مرا به شايستگي مي پذيرفت و همواره همراه او بودم...، هرگاه از او پرسشي مي کردم، پاسخ مي گفت. وقتي پرسش هايم تمام مي شد و ساکت مي شدم، او خود شروع مي کرد. هيچ آيه اي از قرآن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نشد، مگر اينکه آن را برايم قرائت و املا مي کرد و من به دست خود مي نوشتم و او تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاص آيات را براي من بيان مي نمود (کليني، 1365، ج 1، ص 64).
اين شيوه آموزش دادن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و شيوه فراگيري اميرمؤمنان (عليه السلام) بود. علي (عليه السلام) نيز با استفاده از اين روش، به اصحاب و ياران خود آموزش مي داد. کميل بن زياد مي گويد:
از اميرمؤمنان (عليه السلام) پرسيدم: پايه هاي اسلام کدام است؟ فرمود: اسلام بر هفت پايه استوار است: اولين آنها عقل است که صبر بر آن بنا شده است... . گفتم: اي اميرمؤمنان، بنده اي گناه مي کند و از خدا طلب مغفرت مي نمايد، حد استغفار چيست؟ فرمود: توبه. گفتم: همين! فرمود: نه. گفتم: پس چگونه؟ فرمود: هرگاه بنده اي گناه کند بايد با تحريک بگويد «استغفرالله». عرض کردم: «تحريک» چيست؟ فرمود: حرکت لب و زبان در حالي که قصد دارد به دنبال آن آنچه را مي گويد در عمل محقق سازد. گفتم: پيروي حقيقي يعني چه؟ فرمود: تصديق قلب و تصميم بر عدم بازگشت به آن گناه. گفتم: اگر چنين کنم، آيا از استغفار کنندگان هستم؟ فرمود: نه. پرسيدم: چرا؟ فرمود: زيرا هنوز به توبه اصلي نرسيده اي. پرسيدم: اصل استغفار چيست؟ فرمود: بازگشت به توبه از گناهي که کرده و نسبت به آن استغفار نموده است، اولين درجه عابدان است. ترک گناه و استغفار، اسمي براي شش معناست: اول، پشيماني از گذشته؛ دوم، تصميم بر ترک هميشگي گناه؛ سوم، پرداختن حقوق کساني که از آنان حقوقي ضايع شده است؛ چهارم، پرداختن حقوق خدا در هر عمل واجب؛ پنجم، آب کردن و از بين بردن گوشتي که از حرام روييده، تا آن اندازه که پوست به استخوان بچسبد و دوباره گوشت جديد از حلال برويد و ششم، چشانيدن رنج اطاعت و بندگي به بدن؛ همان گونه که لذت معصيت را چشيده است (حراني، 1369، ص 192).
چنان که در اين سيره مشاهده مي شود، در قسم اول از روش سؤال و جواب، چنان نيست که هميشه شاگرد پرسشي را طرح کند و امام پاسخ گويد، بلکه در اين روش شاگرد اغلب فعال است و هرگونه ابهام، پيچيدگي، اشکال و ايرادي به نظرش مي رسد، مطرح مي کند، تا يادگيري به صورت کامل و دقيق و عميق حاصل شود؛ البته خود معصومان (عليهم السلام) نيز در بسياري موارد، پاسخ را به صورت محمل و سربسته بيان مي کردند تا شاگرد سؤال کند و درگير بحث شود؛ براي مثال، امام صادق (عليه السلام) فرمود:
روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ساحر مسلمانان کشته مي شود، ولي ساحر کفار کشته نمي شود. اين مطلب بر حاضران گران آمد. شخصي پرسيد: اي رسول خدا، چرا ساحر کفار کشته نمي شود؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چون کفر از سحر بزرگ تر است و سحر و شرک به هم نزديک اند (کليني، 1365، ج 7، ص 260).
در ميان معصومان، امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) بيشترين زمينه مناسب را براي نشر و گسترش احکام و معارف اسلامي، در اختيار داشتند و به صورت علني و به اصطلاح، رسمي تدريس مي کردند و حوزه درسي تشکيل داده بودند، ولي حتي آنان نيز درسشان معمولاً به گونه اي نبوده که بر کرسي تدريس بنشينند و موضوع خاصي را، به صورت سخنراني، تدريس کنند، بلکه - تا آنجا که نگارنده بدان دست يافته - شيوه اصلي تدريس آنان همين شيوه سؤال و جواب بوده است؛ البته بيشتر از نوع اول و دوم، به ويژه نوع اول، که پرسش بيشتر از سوي شاگرد مطرح مي شود و امام پاسخ مي دهد. روش تدريس اين دو امام بزرگوار، بدين گونه بوده است که معمولاً پس از نماز صبح، رو به جمعيت و يا بر منبر مي نشستند و هر يک از اصحاب و شاگردان پرسش و يا سخني را که داشت، مطرح مي کرد و پاسخ مي شنيد. شاگردان نيز برحسب علاقه و يا نوع درگيري که با مسائل، در رشته هاي گوناگون، داشتند، پرسش هاي خود را مطرح مي کردند و پاسخ مي شنيدند. حاضران نيز اغلب اين پرسش و پاسخ را يادداشت مي کردند و يا به ذهن خود مي سپردند (عمادزاده، 1362، ج 2، ص 99).
شهيد اول نيز در کتاب الذکري مي نويسد: «چهار صد نويسنده، چهار صد کتاب درباره پاسخ هايي که امام صادق (عليه السلام) به سؤال ها داده است، پديد آورده اند» (حيدر، [بي تا]، ج 1، ص 67).
ديگر ائمه (عليهم السلام) نيز بيشتر از طريق سؤال و جواب به آموزش اصحاب و شاگردان خود مي پرداختند، به گونه اي که بسياري از اصحاب، کتاب هايي را از پرسش هاي خود يا ديگران و پاسخ هاي آن بزرگواران، با عنوان مسائل گردآوري کرده اند. برخي از اين کتاب ها عبارت اند از:
مسائل عن ابي الحسن موسي (عليه السلام)، تصنيف صفوان بن يحيي؛ مسائل عن ابي الحسن موسي (عليه السلام)، تصنيف علي بن يقطين؛ مسائل عن ابي الحسن الرضا (عليه السلام)، تصنيف محمد بن ابي عمير؛ مسائل عن ابي الحسن الرضا (عليه السلام)، تصنيف ياسر خادم؛ روايات و مسائل عن ابي الحسن الثالث [العسکري]، تصنيف ايوب بن نوح بن دراج (فياض، 1972، ص 231).
آنچه بيان شد، نمونه هايي از نوع اول از روش سؤال و جواب در سيره معصومان (عليهم السلام) بود؛ اما در اين روش، نوع ديگري نيز مطرح است که در سيره معصومان (عليهم السلام) از آن استفاده فراواني شده و آن چنين بود که پرسش از سوي امام طرح مي شد و شاگردان پاسخ مي دادند و پاسخ آنان به يکي از اين چهار صورت بود: يا پاسخ درست مي دادند، که امام پاسخ آنان را تأييد مي کرد، يا پاسخ ناقص بود که امام آن را تکميل مي کرد و يا اشتباه و نادرست بود که امام پاسخ را اصلاح مي کرد، و يا هيچ پاسخي نمي دادند و از امام مي خواستند که خود پاسخ دهد، در اين صورت، امام پاسخ را بيان مي فرمود. در اينجا نمونه هايي از هر يک از اين اقسام چهارگانه را بيان مي کنيم:
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
علي بن الحسين (عليه السلام) به مردي فرمود: کدام يک از اين دو را بيشتر دوست داري: دوستي که هرگاه تو را مي بيند، کيسه اي از دينار به تو بدهد؛ يا دوستي که هرگاه تو را ببيند، بر دامي از دام هاي شيطان آگاهت سازد و راه غلبه بر کيد شيطان را به تو نشان دهد؟
وي گفت: دوستي که هرگاه مرا ببيند، راهي به من نشان دهد که شيطان و بلاي او را از خود دور کنم. امام فرمود: کدام يک را بيشتر دوست داري: نجات اسيري تهيدست که در دست کافران اسير است؛ يا اسيري که در دست ناصبي ها گرفتار است؟
گفت: اي پسر رسول خدا، از خدا بخواه تا مرا در پاسخ صحيح ياري فرمايد.
امام فرمود: خدايا! او را در پاسخ صحيح موفق فرما.
مرد گفت: نجات اسير مسکيني که در دست ناصبي ها اسير است؛ زيرا اگر اين را آزاد کنم، برايش بهشت و نجات از آتش آماده است، ولي اگر آن ديگري را آزاد کنم، نهايت اينکه او را از ظلم ظالمي در اين دنيا نجات داده ام، در حالي که خدا براي اين ظلمي که بر او مي شود، در آخرت هزاران برابر بخشش مي کند و از ظالم نيز انتقام مي گيرد؛ چون خدا عادل است، [کنايه از اينکه ناصبي ممکن است مسلمان را منحرف سازد و نجات او از دست ناصبي، نجات از انحراف است، ولي کافر به دليل قوت استدلال مسلمان و اعتقاد او، نمي تواند مسلمان را به کفر بازگرداند].
امام فرمود: خدا تو را موفق ساخت؛ زيرا آنچه را گفتي از آنچه در سينه من است - و حتي يک حرف از آنچه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود، کم ندارد - گرفته اي... (مجلسي، 1403، ج 2، ص 9).
در اين سيره، شاگرد توانست به پرسش امام پاسخي صحيح بدهد، امام نيز پاسخ او را تأييد کرد؛ اما اصحاب گاه به پرسش امام پاسخي ناقص مي دادند و يا حتي پاسخ نادرست را صحيح مي پنداشتند که در اين صورت، امام پاسخ ناقص را کامل و پاسخ نادرست را تصحيح مي کرد.
سليمان بن جعفر هذلي مي گويد: امام صادق (عليه السلام) به من فرمود:
اي سليمان، «فتي» کيست؟ گفتم: فتي نزد ما همان جوان است. امام فرمود: آيا نمي داني اصحاب کهف همه پيرمرد بودند، ولي خدا به دليل ايمانشان، آنان را جوانمرد ناميده است؟ سليمان! هر کس به خدا ايمان آورد و تقوا پيشه سازد، او جوانمرد است (عياشي، [بي تا]، ج 2، ص 323).
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز روزي از ياران خود پرسيد: کدام يک از دستگيره هاي ايمان محکم تر است؟ يکي گفت: نماز، ديگري گفت: روزه، سومي پاسخ داد: زکات و بالأخره هر کس پاسخي داد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هيچ کدام از اينها نيست. محکم ترين دستگيره هاي ايمان، دوست داشتن براي خدا و دشمن داشتن براي خداست (مطهري، 1372، ص 227).
امام رضا (عليه السلام) نيز از پدرش - موسي بن جعفر (عليه السلام) - و او نيز از امام صادق (عليه السلام)، نقل فرمود:
يکي از کساني که قرآن را تفسير مي کرد، نزد پدرم، امام باقر (عليه السلام)، آمد. پدرم فرمود: تو فلاني هستي؟ گفت: بله. فرمود: تو قرآن را تفسير مي کني؟ گفت: بله. فرمود: اين آيه «و جعلنا بينهم و بين القري التي بارکنا فيها قري ظاهره و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و أياماً ءامنين» (سبأ، 18) را چگونه تفسير مي کني؟ گفت: اين مکان بين مکه و مناست. فرمود: آيا اين مکان ترسناک است و در آن دزد وجود دارد يا نه؟ گفت: آري. فرمود: پس جايي که خدا آن را امن قرار داده، در آن ترس و دزدي است؟! گفت: پس آن کجاست؟ امام فرمود: مراد از آن ما اهل بيت هستيم. خدا شما را «ناس» ناميده است و ما را «قريه». عرض کرد. فدايت شوم! آيا در قرآن موردي هست که به انسان قريه اطلاق شده باشد؟ فرمود: بله؛ «و سئل القريه التي کنا فيها و العير التي أقبلنا فيها» (يوسف، 82): آيا از در و ديوار پرسش مي شود، يا از مردم؟ و نيز: «و إن من قريه إلا نحن مهلکوها قبل يوم القيامه أو معذبوها عذاباً شديداً» (اسراء، 58): آيا در و ديوار عذاب مي شوند، يا انسان؟» (مجلسي، 1403، ج 24، ص 234).
گاهي نيز شاگرد پاسخ را نمي داند که در اين صورت، امام خود پاسخ پرسش را بيان مي کند. فائده اين پرسش آن است که شاگرد را به جهل خود آگاه مي سازد و توجه او را به فهم و يادگيري جلب مي کند.
محمد بن منصور مي گويد:
از امام صادق (عليه السلام) درباره آيه «و إذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليهآ ءابآءنا و الله أمرنا بها قل إن الله لا يأمر بالفحشآء أتقولون علي الله ما لا تعلمون» (اعراف، 28) پرسيدم. امام فرمود: به نظر تو آيا خدا به زنا، شرب خمر و مانند آن، امر مي کند؟ گفتم: نه. فرمود: پس اين «فاحشه» اي که ادعا مي کنند خدا آنان را بدان امر کرده است، چيست؟ گفتم: خدا و ولي خدا داناترند؟ فرمود: اين آيه درباره پيشوايان ستمگر است، که ادعا مي کنند خدا آنان را به امامت مردم امر کرده است، و حال آنکه خدا آنان را امر نکرده است. خدا از اين مطلب خبر داده و از آن به فاحشه تعبير کرده است (کليني، 1365، ج 1، ص 373).
و نيز علي بن شعيب مي گويد:
نزد امام رضا (عليه السلام) رفتم. امام فرمود: بهترين مردم از نظر معاش کيست؟ عرض کردم: شما از من بيشتر مي دانيد. فرمود: کسي که ديگري در زندگي او خوش زِيَد؛ سپس فرمود: چه کسي بدترين زندگي را دارد؟ عرض کردم: شما بهتر مي دانيد. فرمود: کسي که ديگري در زندگي او زندگي نکند... [يعني تنها باشد و کسي با او زندگي نکند] (حراني، 1369، ص 471).
موارد ياد شده در اين قسمت، نمونه هايي بود از استفاده معصومان (عليهم السلام) از نوع دوم از روش سؤال و جواب در آموزش اصحاب و ياران.
نوع دوم از اين روش نيز با روش پرسش و پاسخ متفاوت است؛ زيرا در روش پرسش و پاسخ، استاد براي اينکه شاگرد را به پاسخ صحيح هدايت کند، پرسش هاي پي در پي طرح مي کند؛ اما در اين قسم، معصوم تنها يک سؤال مطرح مي کند، نه پرسش هاي پيوسته.
تفاوت ديگر آنکه اگر شاگرد پاسخ صحيح را مي دانست، امام آن را تأييد مي کرد و اگر پاسخ ناقص يا نادرست بود و يا اصلاً پاسخ را نمي دانست، امام پرسش ديگري طرح نمي کرد، بلکه خود، پاسخ را کامل، يا اصلاح کرده و يا پاسخ درست را ارائه مي نمود. در عين حال با توجه به اينکه در اين قسم گاهي امام پرسش هايي پي در پي مطرح مي کند تا شاگرد خود به جواب برسد، مي توان روش پرسش و پاسخ را جزئي از اين قسم دانست.
نوع سوم از اين روش نيز، که در اصطلاح به آن روش مناظره مي گويند، با روش پرسش و پاسخ متفاوت است؛ زيرا، گرچه در هر دو روش پرسش و پاسخ ها پي در پي است، ولي در روش پرسش و پاسخ، پرسش ها همواره از سوي استاد طرح مي شود، در حالي که در روش مناظره، پرسش ها مي تواند از دو طرف مناظره مطرح شود.
گذشته از آن، هدف در روش پرسش و پاسخ اين است که شاگرد خود به پاسخ واقعي دست يابد، در حالي که در روش مناظره، هدف روشن شدن حق براي دو طرف است، حال خود به آن برسند، يا طرف مقابل براي ديگري بيان کند.
همچنين، در روش پرسش و پاسخ دو طرف، استاد و شاگرد هستند، در حالي که دو طرف در روش مناظره، اغلب استاد و شاگرد نيستند و حتي ممکن است از نظر علمي مساوي باشند.
روش سؤال و جواب با روش سقراطي نيز متفاوت است، هر چند قسم سوم از آن با بخشي از روش سقراطي شباهت بيشتري دارد؛ زيرا برخي روش پرسش و پاسخ را با روش سقراطي، يکسان مي دانند، در حالي که اين دو نيز با هم تفاوت هايي دارند. سقراط در روش خود ابتدا با پرسش هاي پيوسته، شاگرد يا طرف بحث را به جهل يا خطاي خود متوجه مي ساخت و از آن پس، در صدد بود تا او را به علم و صواب برساند (صفوي، 1374، ص 239)، در حالي که در روش پرسش و پاسخ، تنها بخش دوم از روش سقراط مطرح است (شعباني، 1371، ص 309)؛ البته اگر مراد از روش سقراطي روشي است که به روش سقراط شباهت دارد، مي توان اين دو را يکي دانست.
همچنين، در روش سقراط، لازم نيست دو طرف بحث استاد و شاگرد باشند، برخلاف روش پرسش و پاسخ که دو طرف استاد و شاگردند.
اما شباهت روش سؤال و جواب با روش سقراطي در اين است که قسم سوم روش سؤال و جواب؛ يعني روش مناظره مانند روش سقراطي با طرح پرسش هاي پي در پي، تلاش مي کند که طرف مقابل را به جهل و تناقص در گفتار گرفتار سازد، اما در عين حال با آن تفاوت هم دارد و آن اينکه در روش سقراطي، وقتي طرف مقابل به جهل يا تناقض خويش پي برد، پرسش تمام نمي شود، بلکه پرسش ها ادامه مي يابد تا به علم برسد؛ اما در روش مناظره، وقتي يکي از دو طرف به جهل و يا تناقض خود پي برد، بحث و مناظره پايان مي پذيرد و براي رسيدن به علم، بايد از راه و روش هاي گوناگون آموزشي به يادگيري بپردازد.
مناظره به معناي نظر کردن و بحث و گفتگو با هم در امري براي کشف حقيقت آن است. مناظره در اسلام آداب و شرايطي دارد که رعايت آنها الزامي است. مناظره از روش هايي است که معصومان (عليهم السلام) از آن، براي کشف حقايق ديني و آموزش آن به ديگران بهره مي بردند. مناظره خطرهايي دارد که مناظره کنندگان بايد به آن توجه نمايند تا حقوق ديگران را به وسيله آن ضايع نکنند. همچنين برخي از انواع مناظره يعني مراء، در دين منع شده است که بايد بدان توجه داشت.
سؤال و جواب از ديگر روش هايي است که معصومان (عليهم السلام) در آموزش احکام و معارف ديني از آن بهره مي بردند. از اقسام اين روش مي توان به روش پاسخ به پرسش، روش طرح سؤال و روش بحث و گفتگو اشاره نمود. از نظر معصومان (عليهم السلام) اين روش، بهترين روش براي آموزش و پرورش علمي است و فوائد بسياري دارد. هرگونه پرسشي، به هر قصد و نيت، موجب تقويت و افزايش علم نمي شود. براي تحصيل، تقويت و افزايش علم بايد پرسش هاي حساب شده و معقول طرح کرد و هدف از آن نيز بايد فهم باشد، نه چيز ديگر؛ از اين رو در روايات آدابي براي پرسش کردن در نظر گرفته شده است که بايد بدان توجه نمود.
الف) اقسام سؤال و جواب
2. روش طرح سؤال: در اين روش، ابتدا از سوي معصوم (عليه السلام) پرسشي مطرح مي شود و پاسخ آن گاهي از سوي شاگرد است و گاه از سوي معصوم؛ يعني معصوم (عليه السلام) پرسش را مطرح مي کند و شاگرد، اگر پاسخ را مي داند، پاسخ مي دهد و اگر پاسخ را نمي داند از امام مي خواهد که خود پاسخ آن را بدهد. در صورت اول نيز پاسخ شاگرد يا صحيح است که در اين صورت معصوم (عليه السلام) آن را تأييد مي کند و يا ناقص است، که آن تکميل مي نمايد، و يا نادرست است که در اين صورت نيز معصوم (عليه السلام) آن را اصلاح کرده و پاسخ درست را ارائه مي کند.
گفتني است که در اين قسم گاهي امام سؤالات پي در پي مطرح مي کند تا شاگرد خود به پاسخ درست برسد، ولي اين مورد نادر است.
3. روش بحث و گفتگو يا سؤال و جواب دو طرفه: در اين روش، پرسش گاه از سوي معصوم (عليه السلام) است و گاه از سوي شاگرد، ولي پرسش ها به صورت پيوسته و در راستاي پاسخ ها طرح مي شود. اگر امام پرسش را طرح کند، تا جايي پرسش ها را ادامه مي دهد که طرف مقابل را به مطلب صحيح و حقي برساند، و يا او را به تناقض گويي بکشاند؛ اما اگر غير معصوم سؤال را طرح کند، گرچه او نيز قصدش اين است که امام را به حق و يا تناقض گويي بکشاند، ولي معصوم (عليه السلام) پاسخ را به گونه اي ارائه مي کند که پرسش کننده به حق برسد و تسليم شود؛ البته اين روش سؤال و پاسخ دو طرفه را در اصطلاح «مناظره» مي گويند که بحث آن گذشت.
ب) اهميت و جايگاه پرسش در سيره
ألا أنبئکم بشيء اذا فعلوا يبعد السلطان و الشيطان منکم؟ فقال أبو حمزه: بلي؛ أخبرنا به حتي نفعله؛ فقال (عليه السلام): عليکم بالصدقه فبکروا بها فانها تسود وجه ابليس و تکسر شره السلطان الظالم عنکم في يومکم هذا... (حراني، 1369، ص 308)؛ آيا شما را به کاري آگاه نسازم که هرگاه انجام دهيد، سلطان و شيطان از شما دور شوند؟ ابوحمزه گفت: چرا، بفرماييد تا بدان عمل کنيم. امام فرمود: صدقه بدهيد و روز خود را با صدقه آغاز کنيد که صدقه روي شيطان را سياه مي کند و شر سلطان ظالم را در آن روز از شما دور مي سازد... .
در مواردي نيز حتي عبارت هاي مبهم و يا غير مأنوسي را به کار مي بردند تا در ذهن شنونده پرسشي ايجاد کنند و او با طرح آن پرسش، عملاً درگير بحث شود.
حذيفه بن منصور مي گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اتقوا الحالقه، فانها تميت الرجال. قلت: و مال الحالقه؟ قال: قطيعه الرحم (نوري، 1408، ج 15، ص 210)؛ از «حالقه» بپرهيزيد؛ زيرا انسان را مي ميراند. پرسيدم: حالقه چيست؟ فرمود: قطع رحم (بريدن رابطه خويشاوندي).
امام در اين روايت، به آساني مي توانست بفرمايد: از قطع رابطه خويشاوندي بپرهيزيد، ولي چنين نکرد، بلکه ابتدا اين مطلب را با يک کلام غير مأنوس و يا مبهم، بيان کرد، تا در ذهن شنونده پرسشي ايجاد کند و توجه او را جلب کند؛ سپس با طرح پرسش، مطلب را روشن کرد. اين شيوه، افزون بر اينکه آگاهي هاي بيشتري را نيز به شاگرد مي دهد، در بالا بردن کيفيت يادگيري و ايجاد يادگيري پايدار، تأثير بيشتري دارد.
امام رضا (عليه السلام) نيز روزي فرمود:
خدا رحمت کند کسي را که امر ما را زنده نگاه دارد. اباصلت پرسيد: چگونه امر شما را زنده نگاه دارد؟ امام فرمود: علوم ما را بياموزيد و به ديگران ياد بدهد؛ زيرا مردم، اگر زيبايي ها و نيکي هاي کلام ما را بشنوند، از ما پيروي مي کنند... (مجلسي، 1403، ج 2، ص 30).
در مواردي نيز معصومان (عليهم السلام) تمام مطلب و کنه آن را بيان نمي کنند، بلکه آن را به صورت سربسته و يا در سطح پايين تري بيان مي نمايند تا شاگردي که مطلب برايش مبهم و يا خواهان فهم بيشتري است، با مطرح کردن پرسش خويش، از امام توضيح بيشتري را درخواست کند. عنوان بصري براي کسب علم نزد امام صادق (عليه السلام) آمد، امام به او فرمود:
فان اردت العلم فاطلب اولاً في نفسک حقيقه العبوديه و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله يفهمک. قلت: يا أباعبدالله، ما حقيقه العبوديه؟ قال: ثلاثه أشياء: أن لا يري العبد فيما خوله الله ملکاً لان العبيد لا يکون لهم ملک... (همان، ج 1، ص 225)؛ پس هرگاه در پي دانش شدي، اول حقيقت بندگي را در خود ايجاد کن و علم را با عمل به آن، بخواه و از خدا طلب فهم کن که او به تو خواهد داد. عنوان بصري مي گويد: پرسيدم: حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود: حقيقت عبوديت در سه چيز است: اول اينکه بنده هر آنچه را خدا به او داده، ملک خود نداند؛ زيرا بندگان مالک نمي شوند... .
در اين روايت اگر پرسش عنوان بصري از حقيقت بندگي نبود، امام آن بحث را مطرح نمي کرد، ولي با پرسش او امام مطالب بسيار سودمندي را بيان فرمود که تاکنون راهگشا و کليد معرفه الله براي کساني است که مي خواهند در راه عرفان و سير و سلوک، قدم بگذارند.
ابوهارون مکفوف نيز مي گويد:
شخصي از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: در [نافله] نماز ظهر چند آيه از قرآن بايد خواند؟ امام فرمود: هشتاد آيه. سؤال کننده پس از شنيدن اين پاسخ از مجلس خارج شد. امام فرمود: ابوهارون! آيا پير مردي عجيب تر از اين ديده اي؟! از من سؤال کرد و جواب دادم، ولي از تفسير و توضيح آن نپرسيد. اين کسي است که مردم عراق گمان مي کنند او عاقل آنان است. ابوهارون! سوره حمد هفت آيه دارد و توحيد سه آيه، (1) مجموعاً ده آيه، و نافله ظهر هشت رکعت است؛ و در مجموع مي شود هشتاد آيه (کليني، 1365، ج 3، ص 314).
چنان که از اين سيره بر مي آيد، اينکه امام (عليه السلام)، ابتدا پاسخ را به صورت سربسته فرمود، از اين روي است که پرسش کننده توضيح، تفسير و يا دليل آن را خواستار شود و سپس جواب کامل را بشنود و اين به دليل فوائدي است که بر طرح سؤال مترتب است.
افزون بر سيره معصومان (عليهم السلام)، از سخنان آنان نيز اهميت و جايگاه روش پرسش و پاسخ، استفاده مي شود. امام باقر (عليه السلام) فرمود:
هرگاه من براي شما چيزي را بيان کردم، دليل قرآني آن را از من بخواهيد (همان، ج 1، ص 60).
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود:
ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه المسأله (همان، ص 40)؛ به راستي بر اين علم قفلي است که کليد آن پرسش است.
همچنين محمد بن مسلم روايت مي کند که
حمران از امام صادق (عليه السلام) سؤالي پرسيد: امام فرمود: «إنما يهلک الناس لانهم لا يسئلون (همان جا)؛ مردم هلاک شدند، چون نمي پرسيدند».
افزون بر اين، معصومان (عليهم السلام) در سيره آموزشي خود، ديگران را به پرسيدن تشويق مي نمودند و يا پرسش هاي خوب را تحسين و تشويق مي کردند.
محمد بن مسلم مي گويد:
از امام باقر (عليه السلام) درباره کندي حرکت خورشيد در ظهر، پرسيدم. امام فرمود: محمد! چقدر جثه ات کوچک و پرسش ات پيچيده و مشکل است! تو اهليت و لياقت شنيدن پاسخ اين پرسش را داري... (نوري، 1408، ج 3، ص 126).
اين ستايش امام (عليه السلام)، گرچه ستايش و تشويق به پرسش خوب است، ولي به صورت ضمني، اصل پرسش را نيز تشويق مي کند. البته پرسش هرچه بهتر و پر محتواتر باشد بهتر است.
همچنين، داود رقي مي گويد:
نزد امام صادق (عليه السلام) بودم که حبابه والبيه - که زن نيکوکاري بود - وارد شد و از حلال و حرام پرسش هايي کرد. ما از پرسش هاي جالب او تعجب کرديم. امام (عليه السلام) به ما فرمود: آيا پرسشي بهتر از پرسش هاي حبابه والبيه مي شناسيد؟... (مجلسي، 1403، ج 47، ص 121).
بنابراين، مي توان گفت: روش سؤال و جواب در سيره معصومان (عليهم السلام)، از نظر آموزشي جايگاه والايي دارد؛ از اين رو، آنان در جريان آموزش، همواره سعي مي کردند يا شاگردان بپرسند و يا خود پرسشي مطرح کنند.
ج) فوائد روش سؤال و جواب
1. طرح پرسش از سوي استاد و يا ايجاد پرسش در ذهن شاگرد، او را به ندانستن مسئله، متوجه خواهد ساخت، و در نتيجه، انگيزه او براي يادگيري افزايش خواهد يافت. وقتي انگيزه زياد باشد، توجه به استاد نيز، به هنگام آموزش، افزايش مي يابد و دانش آموز سعي مي کند همه حواس خود را براي يادگيري آموزه ها، متمرکز سازد.
2. با طرح پرسش، شاگرد، نيز در فرآيند آموزش شرکت مي کند و نوعي آموزش و يادگيري فعال، تحقق مي يابد؛ به سخن ديگر، روش سؤال و جواب در راستاي تحقق اصل فعاليت و هماهنگ با آن است.
3. استاد با طرح پرسش، به نياز شاگردان پي برده و مي داند که مشکل و نياز او در چه بخشي است و هر آنچه را که او نمي داند و يا آگاهي هايش درباره آن کم است، بيان مي کند.
4. افزون بر اينها، پرسش اگر پيوسته باشد، خواه پرسشي که استاد مطرح مي کند و يا شاگرد، زواياي بيشتري از موضوع و مسئله آموزشي شکافته مي شود و آموزشي عميق تر و گسترده تر، تحقق خواهد يافت.
5. همچنين، پرسش، اغلب موجب تقويت قوه تفکر شاگرد مي شود؛ چرا که براي پاسخ به پرسش، قوه تفکر خود را به کار مي گيرد. برخي پرسش ها نيز موجب تقويت ذهن و دقت دانش آموز مي شود. گاه معصومان (عليهم السلام) به قصد تقويت ذهني اصحاب و يا براي شناخت توان فکري و ذهني آنان، پرسشي مطرح مي کردند. ابن عمر مي گويد: روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
از ميان درختان، درختي است که برگ هاي آن نمي ريزد و مَثَلِ آن مَثَلِ مسلمان است. آيا مي دانيد آن درخت چيست؟ مردم براي پيدا کردن اين درخت ذهن خود را متوجه باغستان کردند، من به نظرم رسيد که آن درخت نخل است، ولي [چون بچه بودم] خجالت کشديم که بگويم. اصحاب به پيامبر گفتند: شما بفرماييد، پيامبر فرمود: نخل (شهيد ثاني، 1376، ص 198).
بنابراين، از بحث هاي گذشته مي توان نتيجه گرفت که روش سؤال و جواب در سيره معصومان (عليهم السلام)، از اهميت ويژه اي برخوردار بوده است و شايد بتوان گفت که معصومان (عليهم السلام)، در آموزش هاي خود، به ويژه آموزش هاي رسمي و علمي - از اين روش بيشتر استفاده مي کردند؛ زيرا در آموزش هاي رسمي بيشتر کساني شرکت مي کنند که داراي سابقه تحصيل و دانش هستند و قدرت تفکر در موضوع هاي علمي و طرح پرسش و يا پاسخ به پرسش ها را دارند، برخلاف روش هاي آموزش عمومي که افراد شرکت کننده در آن، عموم مردم و حتي افراد بي سواد هستند و براي آنان بايد مطالبي را در سطح فهم آنان و به کمک روش هاي متناسب با آنان، آموزش داد؛ اما معصومان (عليهم السلام) حتي در اين روش ها و در برابر عموم نيز گاه مطالب را به گونه اي با پرسش همراه مي کردند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روزي خطبه مي خواند که فرمود:
آيا شما را به بدترينتان خبر ندهم؟ گفتند: بفرماييد. فرمود: کسي که هديه را رد کند، و بنده خود را بزند، و تنها غذا بخورد. مردم گمان کردند که بدتر از اين کسي نيست؛ سپس فرمود: آيا شما را به بدتر از اينها خبر ندهم؟ گفتند: چرا. فرمود: کسي که اميد نيکي از او نباشد و از شرش در امان نباشي. مردم گمان کردند بدتر از اينها هم کسي نيست؛ باز فرمود: آيا شما را به بدتر از آن خبر ندهم؟ گفتند: چرا. فرمود: بدزباني که هرگاه نامي از مؤمنان نزد او برده شود، آنان را لعن کند و هرگاه نام او نزد مؤمنان برده شود، آنان او را لعن کنند (کليني، 1365، ج 2، ص 290).
د) آداب و شرايط سؤال و جواب
1. پرسش خوب: هرگاه کسي بخواهد پرسشي را، به ويژه پرسشي علمي، طرح کند، ابتدا بايد در پرسش تأمل و دقت کند تا براي خود او گويا و روشن شود. آيا آنچه را که مي خواهد بپرسد، خود، پاسخ آن را نمي داند و يا پاسخش روشن و واضح نيست. اگر مفهوم پرسش برايش روشن بود و پاسخ آن را نمي دانست، و موقعيت نيز براي پرسش، مناسب و پاسخ دهنده نيز شايسته بود، آنگاه پرسش را مطرح کند. اگر در پرسش و جواب آن، تفکر و انديشه نکند، ممکن است پرسش بي مورد، سطحي، مبهم و مانند آن باشد و نتيجه اي جز تلف کردن وقت خود و پاسخ دهنده و چه بسا ديگران، نداشته باشد. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايد:
اي مردم! هرگاه کسي مي پرسد بينديشد و هرگاه از او پرسيده شد [در جواب] درنگ کند. به خدا سوگند! که به دليل سستي بسياري از کساني که از آنان پرسش مي شود [در جوابِ متقن] و سکوت بسياري از پرسش کنندگان، در پرسش، بلا و حقايق امور بر شما نازل شده است (محمدي ري شهري، 1376، ص 267).
پرسش وقتي خوب است که از تدبر و تفکر برخيزد. وقتي پرسش خوب بود، احتمال اينکه پاسخ نيز خوب باشد، بيشتر است. اساساً پرسش خوب، پاسخ خود را تضمين مي کند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
حسن السؤال نصف العلم (همان، ص 269)؛ پرسش خوب، نيمي از علم است.
2. خوب پرسيدن: افزون بر اينکه پرسش بايد خوب و علمي باشد، روش پرسيدن نيز بايد نيکو باشد. پرسش خوب اگر همراه بيان نامطلوب و طولاني باشد، ممکن است استاد را به بي راهه بکشاند و پاسخ مناسب داده نشود. انسان از کسي مي پرسد که عالم باشد و توانايي پاسخ به پرسش را داشته باشد. اگر چنين است، با پرسشي کوتاه و مفيد و بدون عبارت پردازي هاي بي مورد نيز مي توان مقصود خود را به استاد منتقل کرد و پاسخ او را گرفت. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
من أحسن السؤال علم (همان جا)؛ هر کس نيک بپرسد، خواهد دانست.
و نيز فرمود:
من علم أحسن السؤال (همان جا)؛ کسي که مي داند، نيکو مي پرسد.
3. پرسيدن براي فهميدن: از ديگر آداب پرسش اين است که هدف از آن کسب آگاهي باشد، نه براي اظهار فضل، مچ گيري و مانند آن.
امام رضا (عليه السلام) از پدران خود نقل فرمود که
علي (عليه السلام) در مسجد کوفه بود؛ مردي از اهالي شام گفت: اي اميرمؤمنان، مي خواهم درباره چيزهايي از شما بپرسم؟ امام فرمود: «سل تفقهاً و لا تسأل تعنتاً (عروسي حويزي، 1370، ج 1، ص 47)؛ براي فهميدن بپرس، نه براي عيب جويي».
4. کم پرسيدن: هر چيزي اگر از حد اعتدال خارج شود، هر چند خوب باشد، بد خواهد شد و به جاي فائده، زيان خواهد داشت. پرسش نيز چنين است. پرسشي که کليد فهم و علم است و از نظر اميرمؤمنان (عليه السلام)، يکي از شرايط تحصيل علم دانسته شده (محمدي ري شهري، 1376، ص 262)، اگر زياد شود، زيان خواهد رساند؛ زيرا به معلم و استاد اجازه نخواهد داد تا آنچه را که مورد نظر آنان است، بيان کنند و دائم آنان را به بي راهه مي کشاند و حتي براي استاد و شاگردان خسته کننده خواهد بود؛ از اين رو، امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:
کثره السؤال تورث الملال (همان، ص 279)؛ پرسشِ زياد، ملال آور است.
بنابراين، پرسش نبايد از حد اعتدال خارج شود؛ هم بايد طرح شود و هم استاد بتواند مطالب لازم را بيان کند؛ از اين روي است که يکي از عيب هاي روش پرسش و پاسخ در روش تدريس را وقت گير بودن و پيش نرفتن بحث مي دانند؛ زيرا در اين روش، استاد بايد همواره بپرسد و اين وقت زيادي مي طلبد؛ بنابراين، اگر استاد بتواند در شروع درس چند پرسش طرح کند و پس از پاسخِ اجمال شاگردان، خود به پاسخ آنها بپردازد، بسيار مفيد خواهد بود؛ زيرا اين کار نه وقت زيادي مي گيرد و نه ملال آور است؛ از سوي ديگر، اين تعداد پرسش از سوي شاگردان نيز مي تواند مطرح شود و فوائد لازم را در بر داشته باشد.
5. مسخره نکردن پرسشگر: برخي ممکن است پرسش هايي مطرح کنند که به نظر بعضي ديگر، صحيح نبوده، بي مورد و يا حتي پرسشي ساده و بي اهميت باشد. در چنين مواردي، استاد نه تنها خود نبايد پرسشگر را مسخره کند، بلکه بايد مانع از آن شود که ديگران او را مسخره کنند؛ زيرا اين امر موجب مي شود افراد به اين گمان که شايد پرسش آنان بي مورد و يا بي فائده باشد، پرسش هاي خود را مطرح نکنند، و در نتيجه از فوائد آن محروم شده، رفته رفته روحيه نپرسيدن در آنان تقويت و بر آنان حاکم گردد. جابر مي گويد:
عربي باديه نشين نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و پرسيد: در بهشت لباس هايمان را با دست خويش مي بافيم يا از جنس ميوه هاي بهشتي است؟ اصحاب به اين پرسش او خنديدند. اعرابي گفت: بر چه مي خنديد؟ بر جاهلي که از عالم مي پرسد؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اعرابي! تو راست مي گويي، ولي لباس هاي ما در بهشت از جنس درختان بهشتي است (صالحي، 1414، ج 7، ص 8).
6. رعايت حق تقدم: رعايت مساوات بين شاگردان در همه موارد، از جمله در پاسخ به پرسش آنان، لازم است. رعايت مساوات در پاسخ به پرسش آنان به اين است که اول به کسي که زودتر پرسيده، پاسخ دهند.
مردي انصاري نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و از او پرسشي کرد. در اين هنگام، فردي از قبيله ثقيف نيز وارد شد و مطلبي پرسيد، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي برادر ثقفي، پرسش انصاري پيش از تو بوده، بنشين تا به پرسش او پاسخ گويم، سپس به تو پاسخ خواهم گفت (مجلسي، 1403، ج 2، ص 63).
البته در نقل ديگري از اين روايت، اضافه شده است که مرد ثقفي گفت: من عازم سفر هستم و عجله دارم. انصاري نيز اجازه داد، تا پيامبر اول به پرسش او پاسخ گويد. پيامبر نيز به پرسش او پاسخ گفت (همان جا).
7. تأمل در پاسخ دادن: از ديگر آداب پاسخ دادن، عجله نکردن است. ابتدا بايد صبر کرد تا پرسش تمام شود؛ سپس زماني در آن انديشيد و جوانب آن را در نظر گرفت، آنگاه به آن پاسخ گفت. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:
من أسرع في الجواب لم يدرک الجواب (محمدي ري شهري، 1376، ص 330)؛ کسي که در پاسخ دادن عجله کند، پاسخ درستي نخواهد داد.
نيز آن حضرت مي فرمايد:
قلما يصيب الرأي العجول (همان جا)؛ کسي که عجله کند، احتمال به حقيقت رسيدن او بسيار کم است.
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود:
من اخلاق الجاهل الاجابه قبل أن يسمع (همان جا)؛ از اخلاق جاهل اين است که پيش از شنيدن کامل پرسش، جواب مي دهد.
8. گفتن «نمي دانم»: از ديگر آداب پاسخ دادن اين است که اگر پاسخ پرسشي را نمي دانيم، بگوييم: «نمي دانم»، و سعي نکنيم هر طور شده، پاسخي بدهيم. انسان هر چه عالم تر شود، بيشتر به مجهولات خود پي مي برد؛ زيرا مجهولات انسان در برابر معلومات او، قابل قياس نيست. قرآن کريم مي فرمايد:
و مآ أوتيتم من العلم إلا قليلاً (اسراء، 85)؛ از علم چيزي به شما نداديم، مگر مقداري کم.
گفتن «نمي دانم»، دليل بر عالم بودن شخص است، نه نادان بودن او. نادان و جاهل کسي است که نمي داند و گمان مي کند که مي داند و مي خواهد به هر پرسشي پاسخ گويد. اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
قول «لا أعلم» نصف العلم (محمدي ري شهري، 1376، ص 331)؛ گفتن «نمي دانم» نيمي از علم است.
ه) روش سؤال و جواب در سيره
اميرمؤمنان علي (عليه السلام) - که از کودکي به همراه پيامبر بود و آموزش ديده و دست پرورده آن حضرت است - مي فرمايد:
هر روز و هر شب نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رفتم و او مرا به شايستگي مي پذيرفت و همواره همراه او بودم...، هرگاه از او پرسشي مي کردم، پاسخ مي گفت. وقتي پرسش هايم تمام مي شد و ساکت مي شدم، او خود شروع مي کرد. هيچ آيه اي از قرآن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نشد، مگر اينکه آن را برايم قرائت و املا مي کرد و من به دست خود مي نوشتم و او تأويل و تفسير، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاص آيات را براي من بيان مي نمود (کليني، 1365، ج 1، ص 64).
اين شيوه آموزش دادن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و شيوه فراگيري اميرمؤمنان (عليه السلام) بود. علي (عليه السلام) نيز با استفاده از اين روش، به اصحاب و ياران خود آموزش مي داد. کميل بن زياد مي گويد:
از اميرمؤمنان (عليه السلام) پرسيدم: پايه هاي اسلام کدام است؟ فرمود: اسلام بر هفت پايه استوار است: اولين آنها عقل است که صبر بر آن بنا شده است... . گفتم: اي اميرمؤمنان، بنده اي گناه مي کند و از خدا طلب مغفرت مي نمايد، حد استغفار چيست؟ فرمود: توبه. گفتم: همين! فرمود: نه. گفتم: پس چگونه؟ فرمود: هرگاه بنده اي گناه کند بايد با تحريک بگويد «استغفرالله». عرض کردم: «تحريک» چيست؟ فرمود: حرکت لب و زبان در حالي که قصد دارد به دنبال آن آنچه را مي گويد در عمل محقق سازد. گفتم: پيروي حقيقي يعني چه؟ فرمود: تصديق قلب و تصميم بر عدم بازگشت به آن گناه. گفتم: اگر چنين کنم، آيا از استغفار کنندگان هستم؟ فرمود: نه. پرسيدم: چرا؟ فرمود: زيرا هنوز به توبه اصلي نرسيده اي. پرسيدم: اصل استغفار چيست؟ فرمود: بازگشت به توبه از گناهي که کرده و نسبت به آن استغفار نموده است، اولين درجه عابدان است. ترک گناه و استغفار، اسمي براي شش معناست: اول، پشيماني از گذشته؛ دوم، تصميم بر ترک هميشگي گناه؛ سوم، پرداختن حقوق کساني که از آنان حقوقي ضايع شده است؛ چهارم، پرداختن حقوق خدا در هر عمل واجب؛ پنجم، آب کردن و از بين بردن گوشتي که از حرام روييده، تا آن اندازه که پوست به استخوان بچسبد و دوباره گوشت جديد از حلال برويد و ششم، چشانيدن رنج اطاعت و بندگي به بدن؛ همان گونه که لذت معصيت را چشيده است (حراني، 1369، ص 192).
چنان که در اين سيره مشاهده مي شود، در قسم اول از روش سؤال و جواب، چنان نيست که هميشه شاگرد پرسشي را طرح کند و امام پاسخ گويد، بلکه در اين روش شاگرد اغلب فعال است و هرگونه ابهام، پيچيدگي، اشکال و ايرادي به نظرش مي رسد، مطرح مي کند، تا يادگيري به صورت کامل و دقيق و عميق حاصل شود؛ البته خود معصومان (عليهم السلام) نيز در بسياري موارد، پاسخ را به صورت محمل و سربسته بيان مي کردند تا شاگرد سؤال کند و درگير بحث شود؛ براي مثال، امام صادق (عليه السلام) فرمود:
روزي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ساحر مسلمانان کشته مي شود، ولي ساحر کفار کشته نمي شود. اين مطلب بر حاضران گران آمد. شخصي پرسيد: اي رسول خدا، چرا ساحر کفار کشته نمي شود؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چون کفر از سحر بزرگ تر است و سحر و شرک به هم نزديک اند (کليني، 1365، ج 7، ص 260).
در ميان معصومان، امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) بيشترين زمينه مناسب را براي نشر و گسترش احکام و معارف اسلامي، در اختيار داشتند و به صورت علني و به اصطلاح، رسمي تدريس مي کردند و حوزه درسي تشکيل داده بودند، ولي حتي آنان نيز درسشان معمولاً به گونه اي نبوده که بر کرسي تدريس بنشينند و موضوع خاصي را، به صورت سخنراني، تدريس کنند، بلکه - تا آنجا که نگارنده بدان دست يافته - شيوه اصلي تدريس آنان همين شيوه سؤال و جواب بوده است؛ البته بيشتر از نوع اول و دوم، به ويژه نوع اول، که پرسش بيشتر از سوي شاگرد مطرح مي شود و امام پاسخ مي دهد. روش تدريس اين دو امام بزرگوار، بدين گونه بوده است که معمولاً پس از نماز صبح، رو به جمعيت و يا بر منبر مي نشستند و هر يک از اصحاب و شاگردان پرسش و يا سخني را که داشت، مطرح مي کرد و پاسخ مي شنيد. شاگردان نيز برحسب علاقه و يا نوع درگيري که با مسائل، در رشته هاي گوناگون، داشتند، پرسش هاي خود را مطرح مي کردند و پاسخ مي شنيدند. حاضران نيز اغلب اين پرسش و پاسخ را يادداشت مي کردند و يا به ذهن خود مي سپردند (عمادزاده، 1362، ج 2، ص 99).
شهيد اول نيز در کتاب الذکري مي نويسد: «چهار صد نويسنده، چهار صد کتاب درباره پاسخ هايي که امام صادق (عليه السلام) به سؤال ها داده است، پديد آورده اند» (حيدر، [بي تا]، ج 1، ص 67).
ديگر ائمه (عليهم السلام) نيز بيشتر از طريق سؤال و جواب به آموزش اصحاب و شاگردان خود مي پرداختند، به گونه اي که بسياري از اصحاب، کتاب هايي را از پرسش هاي خود يا ديگران و پاسخ هاي آن بزرگواران، با عنوان مسائل گردآوري کرده اند. برخي از اين کتاب ها عبارت اند از:
مسائل عن ابي الحسن موسي (عليه السلام)، تصنيف صفوان بن يحيي؛ مسائل عن ابي الحسن موسي (عليه السلام)، تصنيف علي بن يقطين؛ مسائل عن ابي الحسن الرضا (عليه السلام)، تصنيف محمد بن ابي عمير؛ مسائل عن ابي الحسن الرضا (عليه السلام)، تصنيف ياسر خادم؛ روايات و مسائل عن ابي الحسن الثالث [العسکري]، تصنيف ايوب بن نوح بن دراج (فياض، 1972، ص 231).
آنچه بيان شد، نمونه هايي از نوع اول از روش سؤال و جواب در سيره معصومان (عليهم السلام) بود؛ اما در اين روش، نوع ديگري نيز مطرح است که در سيره معصومان (عليهم السلام) از آن استفاده فراواني شده و آن چنين بود که پرسش از سوي امام طرح مي شد و شاگردان پاسخ مي دادند و پاسخ آنان به يکي از اين چهار صورت بود: يا پاسخ درست مي دادند، که امام پاسخ آنان را تأييد مي کرد، يا پاسخ ناقص بود که امام آن را تکميل مي کرد و يا اشتباه و نادرست بود که امام پاسخ را اصلاح مي کرد، و يا هيچ پاسخي نمي دادند و از امام مي خواستند که خود پاسخ دهد، در اين صورت، امام پاسخ را بيان مي فرمود. در اينجا نمونه هايي از هر يک از اين اقسام چهارگانه را بيان مي کنيم:
امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد:
علي بن الحسين (عليه السلام) به مردي فرمود: کدام يک از اين دو را بيشتر دوست داري: دوستي که هرگاه تو را مي بيند، کيسه اي از دينار به تو بدهد؛ يا دوستي که هرگاه تو را ببيند، بر دامي از دام هاي شيطان آگاهت سازد و راه غلبه بر کيد شيطان را به تو نشان دهد؟
وي گفت: دوستي که هرگاه مرا ببيند، راهي به من نشان دهد که شيطان و بلاي او را از خود دور کنم. امام فرمود: کدام يک را بيشتر دوست داري: نجات اسيري تهيدست که در دست کافران اسير است؛ يا اسيري که در دست ناصبي ها گرفتار است؟
گفت: اي پسر رسول خدا، از خدا بخواه تا مرا در پاسخ صحيح ياري فرمايد.
امام فرمود: خدايا! او را در پاسخ صحيح موفق فرما.
مرد گفت: نجات اسير مسکيني که در دست ناصبي ها اسير است؛ زيرا اگر اين را آزاد کنم، برايش بهشت و نجات از آتش آماده است، ولي اگر آن ديگري را آزاد کنم، نهايت اينکه او را از ظلم ظالمي در اين دنيا نجات داده ام، در حالي که خدا براي اين ظلمي که بر او مي شود، در آخرت هزاران برابر بخشش مي کند و از ظالم نيز انتقام مي گيرد؛ چون خدا عادل است، [کنايه از اينکه ناصبي ممکن است مسلمان را منحرف سازد و نجات او از دست ناصبي، نجات از انحراف است، ولي کافر به دليل قوت استدلال مسلمان و اعتقاد او، نمي تواند مسلمان را به کفر بازگرداند].
امام فرمود: خدا تو را موفق ساخت؛ زيرا آنچه را گفتي از آنچه در سينه من است - و حتي يک حرف از آنچه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود، کم ندارد - گرفته اي... (مجلسي، 1403، ج 2، ص 9).
در اين سيره، شاگرد توانست به پرسش امام پاسخي صحيح بدهد، امام نيز پاسخ او را تأييد کرد؛ اما اصحاب گاه به پرسش امام پاسخي ناقص مي دادند و يا حتي پاسخ نادرست را صحيح مي پنداشتند که در اين صورت، امام پاسخ ناقص را کامل و پاسخ نادرست را تصحيح مي کرد.
سليمان بن جعفر هذلي مي گويد: امام صادق (عليه السلام) به من فرمود:
اي سليمان، «فتي» کيست؟ گفتم: فتي نزد ما همان جوان است. امام فرمود: آيا نمي داني اصحاب کهف همه پيرمرد بودند، ولي خدا به دليل ايمانشان، آنان را جوانمرد ناميده است؟ سليمان! هر کس به خدا ايمان آورد و تقوا پيشه سازد، او جوانمرد است (عياشي، [بي تا]، ج 2، ص 323).
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز روزي از ياران خود پرسيد: کدام يک از دستگيره هاي ايمان محکم تر است؟ يکي گفت: نماز، ديگري گفت: روزه، سومي پاسخ داد: زکات و بالأخره هر کس پاسخي داد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هيچ کدام از اينها نيست. محکم ترين دستگيره هاي ايمان، دوست داشتن براي خدا و دشمن داشتن براي خداست (مطهري، 1372، ص 227).
امام رضا (عليه السلام) نيز از پدرش - موسي بن جعفر (عليه السلام) - و او نيز از امام صادق (عليه السلام)، نقل فرمود:
يکي از کساني که قرآن را تفسير مي کرد، نزد پدرم، امام باقر (عليه السلام)، آمد. پدرم فرمود: تو فلاني هستي؟ گفت: بله. فرمود: تو قرآن را تفسير مي کني؟ گفت: بله. فرمود: اين آيه «و جعلنا بينهم و بين القري التي بارکنا فيها قري ظاهره و قدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و أياماً ءامنين» (سبأ، 18) را چگونه تفسير مي کني؟ گفت: اين مکان بين مکه و مناست. فرمود: آيا اين مکان ترسناک است و در آن دزد وجود دارد يا نه؟ گفت: آري. فرمود: پس جايي که خدا آن را امن قرار داده، در آن ترس و دزدي است؟! گفت: پس آن کجاست؟ امام فرمود: مراد از آن ما اهل بيت هستيم. خدا شما را «ناس» ناميده است و ما را «قريه». عرض کرد. فدايت شوم! آيا در قرآن موردي هست که به انسان قريه اطلاق شده باشد؟ فرمود: بله؛ «و سئل القريه التي کنا فيها و العير التي أقبلنا فيها» (يوسف، 82): آيا از در و ديوار پرسش مي شود، يا از مردم؟ و نيز: «و إن من قريه إلا نحن مهلکوها قبل يوم القيامه أو معذبوها عذاباً شديداً» (اسراء، 58): آيا در و ديوار عذاب مي شوند، يا انسان؟» (مجلسي، 1403، ج 24، ص 234).
گاهي نيز شاگرد پاسخ را نمي داند که در اين صورت، امام خود پاسخ پرسش را بيان مي کند. فائده اين پرسش آن است که شاگرد را به جهل خود آگاه مي سازد و توجه او را به فهم و يادگيري جلب مي کند.
محمد بن منصور مي گويد:
از امام صادق (عليه السلام) درباره آيه «و إذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليهآ ءابآءنا و الله أمرنا بها قل إن الله لا يأمر بالفحشآء أتقولون علي الله ما لا تعلمون» (اعراف، 28) پرسيدم. امام فرمود: به نظر تو آيا خدا به زنا، شرب خمر و مانند آن، امر مي کند؟ گفتم: نه. فرمود: پس اين «فاحشه» اي که ادعا مي کنند خدا آنان را بدان امر کرده است، چيست؟ گفتم: خدا و ولي خدا داناترند؟ فرمود: اين آيه درباره پيشوايان ستمگر است، که ادعا مي کنند خدا آنان را به امامت مردم امر کرده است، و حال آنکه خدا آنان را امر نکرده است. خدا از اين مطلب خبر داده و از آن به فاحشه تعبير کرده است (کليني، 1365، ج 1، ص 373).
و نيز علي بن شعيب مي گويد:
نزد امام رضا (عليه السلام) رفتم. امام فرمود: بهترين مردم از نظر معاش کيست؟ عرض کردم: شما از من بيشتر مي دانيد. فرمود: کسي که ديگري در زندگي او خوش زِيَد؛ سپس فرمود: چه کسي بدترين زندگي را دارد؟ عرض کردم: شما بهتر مي دانيد. فرمود: کسي که ديگري در زندگي او زندگي نکند... [يعني تنها باشد و کسي با او زندگي نکند] (حراني، 1369، ص 471).
موارد ياد شده در اين قسمت، نمونه هايي بود از استفاده معصومان (عليهم السلام) از نوع دوم از روش سؤال و جواب در آموزش اصحاب و ياران.
و) تفاوت روش سؤال و جواب با روش پرسش و پاسخ معروف در روش تدريس
نوع دوم از اين روش نيز با روش پرسش و پاسخ متفاوت است؛ زيرا در روش پرسش و پاسخ، استاد براي اينکه شاگرد را به پاسخ صحيح هدايت کند، پرسش هاي پي در پي طرح مي کند؛ اما در اين قسم، معصوم تنها يک سؤال مطرح مي کند، نه پرسش هاي پيوسته.
تفاوت ديگر آنکه اگر شاگرد پاسخ صحيح را مي دانست، امام آن را تأييد مي کرد و اگر پاسخ ناقص يا نادرست بود و يا اصلاً پاسخ را نمي دانست، امام پرسش ديگري طرح نمي کرد، بلکه خود، پاسخ را کامل، يا اصلاح کرده و يا پاسخ درست را ارائه مي نمود. در عين حال با توجه به اينکه در اين قسم گاهي امام پرسش هايي پي در پي مطرح مي کند تا شاگرد خود به جواب برسد، مي توان روش پرسش و پاسخ را جزئي از اين قسم دانست.
نوع سوم از اين روش نيز، که در اصطلاح به آن روش مناظره مي گويند، با روش پرسش و پاسخ متفاوت است؛ زيرا، گرچه در هر دو روش پرسش و پاسخ ها پي در پي است، ولي در روش پرسش و پاسخ، پرسش ها همواره از سوي استاد طرح مي شود، در حالي که در روش مناظره، پرسش ها مي تواند از دو طرف مناظره مطرح شود.
گذشته از آن، هدف در روش پرسش و پاسخ اين است که شاگرد خود به پاسخ واقعي دست يابد، در حالي که در روش مناظره، هدف روشن شدن حق براي دو طرف است، حال خود به آن برسند، يا طرف مقابل براي ديگري بيان کند.
همچنين، در روش پرسش و پاسخ دو طرف، استاد و شاگرد هستند، در حالي که دو طرف در روش مناظره، اغلب استاد و شاگرد نيستند و حتي ممکن است از نظر علمي مساوي باشند.
روش سؤال و جواب با روش سقراطي نيز متفاوت است، هر چند قسم سوم از آن با بخشي از روش سقراطي شباهت بيشتري دارد؛ زيرا برخي روش پرسش و پاسخ را با روش سقراطي، يکسان مي دانند، در حالي که اين دو نيز با هم تفاوت هايي دارند. سقراط در روش خود ابتدا با پرسش هاي پيوسته، شاگرد يا طرف بحث را به جهل يا خطاي خود متوجه مي ساخت و از آن پس، در صدد بود تا او را به علم و صواب برساند (صفوي، 1374، ص 239)، در حالي که در روش پرسش و پاسخ، تنها بخش دوم از روش سقراط مطرح است (شعباني، 1371، ص 309)؛ البته اگر مراد از روش سقراطي روشي است که به روش سقراط شباهت دارد، مي توان اين دو را يکي دانست.
همچنين، در روش سقراط، لازم نيست دو طرف بحث استاد و شاگرد باشند، برخلاف روش پرسش و پاسخ که دو طرف استاد و شاگردند.
اما شباهت روش سؤال و جواب با روش سقراطي در اين است که قسم سوم روش سؤال و جواب؛ يعني روش مناظره مانند روش سقراطي با طرح پرسش هاي پي در پي، تلاش مي کند که طرف مقابل را به جهل و تناقص در گفتار گرفتار سازد، اما در عين حال با آن تفاوت هم دارد و آن اينکه در روش سقراطي، وقتي طرف مقابل به جهل يا تناقض خويش پي برد، پرسش تمام نمي شود، بلکه پرسش ها ادامه مي يابد تا به علم برسد؛ اما در روش مناظره، وقتي يکي از دو طرف به جهل و يا تناقض خود پي برد، بحث و مناظره پايان مي پذيرد و براي رسيدن به علم، بايد از راه و روش هاي گوناگون آموزشي به يادگيري بپردازد.
خلاصه مبحث
مناظره به معناي نظر کردن و بحث و گفتگو با هم در امري براي کشف حقيقت آن است. مناظره در اسلام آداب و شرايطي دارد که رعايت آنها الزامي است. مناظره از روش هايي است که معصومان (عليهم السلام) از آن، براي کشف حقايق ديني و آموزش آن به ديگران بهره مي بردند. مناظره خطرهايي دارد که مناظره کنندگان بايد به آن توجه نمايند تا حقوق ديگران را به وسيله آن ضايع نکنند. همچنين برخي از انواع مناظره يعني مراء، در دين منع شده است که بايد بدان توجه داشت.
سؤال و جواب از ديگر روش هايي است که معصومان (عليهم السلام) در آموزش احکام و معارف ديني از آن بهره مي بردند. از اقسام اين روش مي توان به روش پاسخ به پرسش، روش طرح سؤال و روش بحث و گفتگو اشاره نمود. از نظر معصومان (عليهم السلام) اين روش، بهترين روش براي آموزش و پرورش علمي است و فوائد بسياري دارد. هرگونه پرسشي، به هر قصد و نيت، موجب تقويت و افزايش علم نمي شود. براي تحصيل، تقويت و افزايش علم بايد پرسش هاي حساب شده و معقول طرح کرد و هدف از آن نيز بايد فهم باشد، نه چيز ديگر؛ از اين رو در روايات آدابي براي پرسش کردن در نظر گرفته شده است که بايد بدان توجه نمود.
پي نوشت ها :
1. بنابر شماره گذاري کنوني آيات در قرآن کريم، سوره توحيد چهار آيه دارد ولي ظاهراً از نظر امام (عليه السلام) سه آيه مي باشد.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}